امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
آیلی کوچولوآیلی کوچولو، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

❤از وقتی که تو اومدی... ❤

هشت ماهگیت مبارک..

گل قشنگ دیروز هشت ماهه شده مبارکت باشه.. میبینی عزیزم لحظه ها و ساعتها و روزها و ماه ها چه زود میگذره انگار همین دیروز بود که تو  اتاق عمل برای اولین بار دیدمت یادش بخیر چه روزهایی رو باهم سر کردیما.. حالا هشت ماهه شدی پسرک نازم کم کم داری به اولین سالروز میلادت نزدیک میشی واااااااااااای لحظه شماری میکنم تا اونروز .. بهترین روز زندگی من. راستی یادم رفت بگم الان تقریبا یه هفته است که بیرون روی داری طوری که تقریبا 4 بسته پوشک تو این هفته تموم کردی،الهی مامان برات بمیره اول فکر کردم به خاطر دندوناته اما دندوناتم که در اومدن، دیروز با عمه زهرا رفتیم پیش دکتر نوحه خوان هم برای چکاپ هشت ماهگیت هم به خاطر بیرون رویت. دکتر گفتند...
21 مهر 1391

بازم تاخیر

پسرکم سلام.. واقعا شرمنده ام نمیدونم با چه رویی این پستو بذارم برات کلی رویداد و اتفاق اما بازم دیرکردم تو ثبتشون..  از یکشنبه شروع کنم ١٦/٧/٩١ : وقتی اومدم مهد دنبالت باهم رفتیم بوفه مرکزی دانشگاه که یکم بهت شیر بدم طبق معمول کیفتو باز کردم ببینم چه خبراست توش که دیدم یه لیوان قشنگ سبز رنگ که روش یه شکلات چسبیده بود و یه کاغذ هم بهش وصل بود توکیفته که رو برگهه نوشته بود روزجهانی کودک مبارک.. خیلی ناز بود همینکه گذاشتم رو میز ازش عکس بگیرم شما دخلشو اوردی همه چی رو ازش کندی و فقط لیوانه موند.. حالا خبر دوم همون روز مروارید چهارم هم در صدف زیبای شما نمایان شد..     یه نمای دیگه از دندونای پایی...
21 مهر 1391

برای خوابیدن تو..

لالا  لالا  گل گندم                         نبینم داغ فرزندم کلام الله تو پیرش کن                   زیارتها نصیبش کن خداوندا تو ستاری                    همه خوابند تو بیداری به حق خواب و بیداری                عزیزم را نگه داری ...
15 مهر 1391

امیرعباس مامان و ماه مهر

سلام نانازی مامان الهی فدای خنده های قشنگت بشم که دل همه رو برده.. پسرم دیگه با خاله های مهربونش تو مهد دوست شده کمتر بهونه میگیره افرین پسرخوب.. امیرعباسم وقتی یکی از روبروت رد میشه بهش لبخند میزنی و همین کارت باعث شده کلی طرفدار داشته باشی تو دانشگاه. راستی یکشنبه استاد جیگاره اومدند سرکلاس بعد به من گفت :"این امیرعباست منو عاشق خودش کرده خیلی نازه بعد به بچه ها گفت شما ندیدینش خیلی ماهه ، شده عشق من" اخه خاله شهرزاد چهارشنبه من که سرکلاس بودم شمارو برده بود دفتر استاد.. دوشنبه کلاس داشتم صبح ساعت ٥.٣٠ بیدار شدم که اماده شم اما شما گریه کردی دراز کشیدم کنارت شیرت بدم خوابم برد به کلاسم نرسیدم خدا بدادم برسه... چندتا عکس د...
11 مهر 1391

7.5 ماهگی و سومین دندون..

سلام عشقم الهی فدای چشات بشم نازپسرم که انقده فعالی.. بالاخره دندون سومت (بالاسمت راست) یه کوچولو نیش زده و اومده بیرون مبارکت باشه نازنینم.. راستی 7.5 ماهگیت مبارک نازنین  واسه چکاپ وزنت خانم بهداشتیه گفته بود ببرمت تو 7.5 ماهگی که منم بردمت سه شنبه، گفت خوبه تو این دوهفته 300 گرم وزن گرفته: 8.600 مامانی نمیدونی چقدر خانومرو اذیت کردی واسه وزن کشیت ترازوش دیجیتالیه شما هم یه دقیقه آروم نمیگرفتی تا وزنت ثابت بشه همش تکون میخوردی که بنده خدا گفت بذار بشینه شاید بشه گرفت که وقتی نشوندمت شروع کردی به کوبیدن رو ترازو واواز خوندن خلاصه بزور وزنت کردیم.. راستی دیروز روز دوم دانشگاه بود خداروشکر بهتر بودی خیلی کم تو مهد گریه کر...
6 مهر 1391

اولین روز مهد..

پسر قشنگم اصلا دلم نمیخواد حتی بهش فکر کنم روز اول دانشگاه یا روز اول مهد شما..خیلی سخت بود خیلی هنوزم وقتی یادش میوفتم چشام پر اشک میشه منو ببخش پسرکم ببخش.. صبح یکشنبه ساعت ٦ شمارو اماده کردم وسایل مورد نیازت تو مهد و برداشتم بابایی برامون آزانس گرفت بعد رفتیم دانشگاه ساعت ٧.٣٠ دانشگاه بودیم رفتیم مهد دانشگاه مدارک و شهریه ثیت نامتو دادم بعد خاله صدف مربی شما، تورو ازم گرفتو برد بالا وای نمیدونی اون لحظه دنیا رو سرم خراب شد، حتی نتونستم باهات خداحافظی کنم و ببوسمت.. رفتم سر کلاس اما همه حواسم به شما بود ساعت ١٠ تا ١١ وقت شیردهی بود که فقط اون موقع میتونستم بیامو ببینمت ساعت ٩.٣٠ کلاس تموم شد من به سرعت خودمورسوندم مهد که شیرت ...
6 مهر 1391

بای بای تابستون...

امیرعباس جونم بالاخره اولین تابستون عمرت به پایان رسید تابستونی که توش کلی اتفاق خوب افتاد کلی سفر رفتی و... حالا رفتیم تو فصل پاییز یکی از بهترین و عاشقانه ترین فصلهای خدای مهربون مامانی و بابایی این فصلو خیلی دوست دارند میدونی چرا؟ ١.تولد بابایی ١٣ آبان ٢.سالگرد ازدواج مامانی و بابایی ١٤ آذر   ٣.تولد مامانی ٢٩ آذر                    پسرکم تصمیم گرفتم تو این پست عکسای باقی مونده از فصل تابستونو بذارم برات: عس 3*4 که برای مهد ازت انداختیم: ...
1 مهر 1391
1